کاریکلماتور   

  1. یک عمر زمین خواری کرده بود، اتفاقی نیفتاده بود. یک بار زمین خورد... و مرد.
  2.  اداره با کمبود کاغذ مواجه شد، کاغذ بازی کمتر شد و ارباب رجوع ها راضی تر شدند.
  3.  ارباب رجوع پرسید: ساعت چند است؟ کارمند گفت: برو فردا بیا!
  4.  لیوان چای داغ روی بدن رئیس ریخت. فردا روزنامه ها نوشتند: طرح خرید تضمینی چای منتفی شد.
  5.  زندانی بدون آن که از زندان خارج شود، وارد آن دنیا شد.
  6.  به آینه مقعر نگریست. خود بزرگ بین شد.
  7.  در درس فیزیک خیلی ضعیف بود. به قدری که حتی وقتی در آینه مقعر نگاه می کرد، خودش را کوچک می دید.
  8. در میان تمام کارکنان روزنامه، تنها یک نفر بود که همه همکاران با نوشته هایش موافق بودند. همان که چک حقوق را می نوشت.
  9.  سه نفر را پوست کند تا پول یک پالتو پوست را فراهم کرد.
  10.   سوتی کارگر، سوت کارخانه را به صدا درآورد.
  11.   مجسمه آزادی کشورشان را با استفاده از نیروی کار زندانیان ساختند.
  12.   حشرات علاقه مند به موسیقی، در تارعنکبوت افتادند.
  13.   ارتباطات الکترونیکی باعث مرگش شد. داخل پریز برق، سوزن فرو کرده بود.
  14.   دست روی پیشانی بچه هایش گذاشت. گفت: چه سرگرمی جالبی!

 

دسته ها : لطایف - طنز
شنبه بیست و سوم 6 1387

 کاریکلماتور

  سایه ام هنگام غروب برای اینکه همراه خورشید نرود ، پشت سرم قایم می شود .
  اگر باران دریا را قطره قطره به زمین منتقل نکند ، کره زمین را سیل می برد .
  آنقدر آرزو به گور بردم که محلی برای جسدم باقی نمانده .
  شیرین ترین خاطرة زندگی ام خداحافظی آدم پرچانه است .
  پا ظریفترین وسیله نقلیه است .

  قوه جاذبه زمین ، ابرها را می دوشد .
  در بازار بورس ، اخلاق رو به تنزل است .
  سایه ام تا گور بدرقه ام کرد .
  تنها پناهگاه موش سوراخ است .
  کارت شناسائی بهار گل است .

  اگر پشت دود به آتش گرم نبود ، آنقدر سر به هوا نبود !
  اگر درختان سربه زیر بودند ، زرافه گردن کشی نمی کرد .

مجرمین با دستهای قانون نمی میرند ، آنان با دستهای انسانهای دیگر هلاک می شوند .
  هیچ وقت نمی توانید با مشت گره کرده ، دست کسی را به گرمی بفشارید .
   هنر زندگی این است که بتوانی صداقت دستهایت را به همگان نشان دهی .
   در جایی که هیچ شاهدی برای اثبات دلایل وجود ندارد ، اثر دستها ما را متقاعد می سازد که خدایی هم هست .

اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم قفسی به بزرگی آسمان می سازم .
  فردی که فکرش سیاه است مویش زودتر سپید می شود .
  تاریخ مصرف موش و ماهی را گربه تعین می کند .
  عشق جنین آسا در قلبم نمو پیدا می کند .
  قلبم یک در میان برای خودم میزند .
  دنیا قفس بزرگی است .

زندگی ، یک مسابقه است . در یک مسابقه همه برنده نمی شوند .
  با بهار ، به استمداد گل پژمرده شتافتم .
  نه ، با گل وجودم به استقبال بهار شتافتم .
  برای اینکه دلم خوش باشد ، خوشم...

سفر وقتی خوبست که امید بازگشت داشته باشی .
  تاریکی زیر اثر انگشت خورشید محو شد .

  سکوت قلب گورکن خاموشی گورستان را کامل می کند .
  با حاصل جمع عمرهای سپری شده هم نمی توان یک لحظه زندگی کرد .
  حاصل جمع شبها هم نمی تواند دامن سفید خورشید را به اندازه یک سر سوزن لکه دار کند .
  زمان حاصل جمع گذشته و آینده است .
  بار زندگی را با رشته عمرم به گوش می کشم .

  هر زشتی به اندازه کافی زیباست.
  دلم ، از میان ردیفهای موسیقی ، فقط شور میزند .
  اوضاعم از خودم بی ریخت تر است .
  رودخانه بر اثر فشار آب است که دل به دریا می زند .

  بعضی ها با وجود تفاوت زبان ، همدیگر را می فهمند و عده ای علیرغم داشتن زبان مشترک از فهم آن عاجزند .
  چاشنی تلخ انتظار ، نبودن امید است .

  آدم خوش بین با چشم مصنوعی هم روزنه امیدش می بیند .
  دختران قالی باف فرارسیدن بهار را به گلهای قالی تبریک می گویند .
  تصویر متلاشی شده ام در آینه شکسته اشک می ریزد .
  یک لیوان اشک به چشمی که تشنه گریستن است هدیه کردم .
  آدم برفی وقتی به خورشید نگاه می کند اشک در چشمش حلقه می زند .

غنچه ، با دیدن نخستین اشعه آفتاب ، گل از گلش شکفت .
  حماقت نمی تواند عذر موجهی باشد ، نگذارید ” گل ” کند .
  امروزه روز ، گل را هم بزک می کنند .
  زندگی مثل گل است . هر روزش رنگ و بوی دارد .

برای اینکه مگسها دور وبرم نپلکند ، هیچگاه به چیزهای شیرین فکر نمی کنم .
  هرگاه اوقاتم تلخ است به شیرینی فروشی می روم .
  قناد احتکار شیرین دارد .

وقتی نیستی نگاهم دست خالی به چشمم باز می گردد .
  در فصل بهار از ترس اینکه گیاه روی گونه ام نروید اشک نمی ریزم .
<!--[if !supportLineBreakNewLine]-->
<!--[endif]-->

دسته ها : لطایف - طنز
شنبه بیست و سوم 6 1387

هفت روش برای کسب احترام 

احترام را همه می خواهند، ولی معدود کسانی آن را بدستش می آورند.

  چـرا؟ به شما خواهیم گفت چرا. احتـرام اکتـسابی است؛هرگز به کسی اهدا نمی شــود . امروزه با هجوم مردم بـرای انجام دادن سراسیمه وار کارها، انـدک افـرادی دارای اراده،بـردبـاری یا پشتکار مورد نیاز برای مورد احترام واقع شـدن حقیقی می باشنـد . همانند نوشیدن یک قهوه اسپرسوی خوب، ایـجـاد احـتـرام نـیازمند زمان و درنظر گرفتن جزئیات ظریف است تا بتوان به بهترین نتیجه دست یافت .
احترام همچنین رابطه مستقیم با شـهرت و اعتـبـار شـما دارد . از خود جلوه ای متشخص بسازید، احترام بـه عنـوان نتیجه ظاهر خواهد شد.
روشهایی برای سرعت بخشیدن به این فرایند وجود دارد . حـداقـل برای کوتاه مدت - از طریق برخی راههای میان بر. برای مثال خود را در موقعیتی قرار دهید کـه بـتوانید قدرت خود را بکار ببرید ( قدرت حقیقی، نه در راس قدرت دربان باشگاه ) ، آنگاه مقـدار معینی از احـتـرام به شما اعطا خواهد شد، نه بدلیل اینکه استحقاقش را داشته اید، بـلـکه بـه این خاطر که موقعیت جدید شما اینطور ایجاب می کند  .
بروی کسی آب دهان نیندازید .
من با یک مامور عالیرتبـه پلیس آن قـدر دوستی عمیـقی داشتـم کـه می توانستم روی صورتـش آب دهـان بـیـنـدازم و از او بـخـواهم بدلیل اینکه سد راه آب دهانم شده ، از من عـذر خواهی کند، اما بخاطر "مقام" او از انجام چنین کار گستاخانه ای خـودداری کـردم . مـن بـرای مـقـام ریـاست احتـرام قــائل هستم ، بنابراین بدلیل "مقام" او، به رئیس خود احترام میگذارم نه بخاطر آنچه که او انجام داده و مستحق احترام من شده است.
بـنابراین بیایید واقیت گرا باشیم ؛ اکثریت ما استطاعت تهیه بنز را نداریم ، و درصد بسیار کمتری می تـوانیم موقیعتی قدرتمند را برای خود خـریداری نماییم. با این شرایط چگونه میتوانیم مقداری احترام را بسرعت کسب نماییم ؟
در این قسمت هفت نکته وجود دارد که احتــرام شـما را تضمین نمی کند اما شما را در جهتی صحیح هدایت خواهد کرد . آنچکه باید بخاطر داشته بـاشید آن است که این نکات نباید فقط یکبار انجام شده و سپس فراموش گردند ، بلکه باید به عنوان بخشی از سبک زندگی و تصویر جدیدی که در نظر دارید دربیایند.

1- لباس مناسب بپوشید
صرفه نظر از اینکه در گذشته چه کار کرده اید، چقدر پول در حـساب بانکی خود دارید، تا چه اندازه مشهور هستید یا چقدر چاق شده ایـد، یـک شـخص با لباسی شایسته بهتر از یک کهنه پوش مورد توجه قرار میگیرد.
درمورد هر نوع لباسی صحبت نمیکنیم، منظور یک لباس اندازه است که توسط خیاطی ماهـر و چیـره دسـت دوختـه شده است. اکنون زمان ارزان بودن نیست. یک دست کت و شلوار 50 هزار تومانی بخرید، آنگاه 50 هزار تومان بنظر خواهید رسیـد. کــت و شلواری 300 هـزار تـومانی بـخریــد، 300 میـلیون بنظر خواهیــد رسید. در مــورد کـفـش هـا هـم خسیس نبوده و یک جفت از بهترین آنرا برای خود تـهیـه کنـیـد. هر چـیـز ساخـت ایـتـالیا اتوماتیک وار بهتر از بقیه می باشد -- پایان داستان.
دهان خود را بسته نگاه داشته و به حقیقت متوسل شوید...

 

2- ساکت بمانید
میدانم که همه شما تصور میـکنید کـه نـابغه اید، اما واقیت آن است که نیستید. در غیر اینصورت نیز به هیچ نصیحتی نداشتـید و جهان بازیچه ای در کف دستان شما می بود. بنابراین، چون هنوز چیزهای زیادی برای آمـوختــن وجـود دارد، بـهتـر اسـت کـه دهـان را بسته نگاه داشته و گوش کرد.
خردمند و مرموز بوده و فقط چــیــزی را کــه لازم اســت بــگویید . در واقع هیچ چیزی را تا زمانی که مجبور نشده اید، بیان نکنید. اشتباهات معمولا توسـط افرادی صورت میگیرند که بدون دلیلی مناسب زبان به صحبت می گشایند.  هرقدر یک فــرد اطـلاعات کمتری از شما داشته باشد، احتمال ماندن وی در فاصله ای محترامانه بیشتر خواهد شد .
وقتی من کسـی را بـرای اولیـن بـار ملاقات می کنم ، مؤدبانه با او سلام و احوال پرسی نموده و تا دو دقیقه بعد از آن چیزی نمی گویم . در ایـن فـاصــلـه آن فـرد ســاده لوح همه اسرار خود را برایم تعریف کرده است ؛ کجا زندگی می کند ، روابطش با همسرش چگونه است ، شماره کارت اعتباریش چیست و چه تـعداد قرص بـرای رفـع مـشکلات جنسیش مصرف میکند . اگر شما هم در مکالمات خود اینچنین باشید ، آیا کسی حاظر خواهد بود بعد از آن دو دقیقه باز هم برایتان احترام قائل باشد ؟ 

 

3- دروغ نگویید
اگر مجبور به سخن گفتن شدید، به آنچه که واقعا می دانید اکتفا کنید. دروغ گفتن برای تحت تاثیر قراردان و یا جلب احترام دیگران نتیجه معکوس در بر خواهد داشت.
هیچ راهی سریعتر از دروغگویی برای از دست دادن احترام وجود ندارد، بخصوص زمانی که آن دروغگویی با حماقت همراه باشد. اگر چیزی را نمیدانید، بسادگی بگویید، " مــن در این مورد نظری نمیتوانم بدهم ." یک انسان حقیقی کاستی ها و ضـعف های خـود را می پذیرد . اگر طرف دیگر مودب باشد، از شما آنچه که در تـوانـاییتان است را درخواست نموده ، و شما فرصتی پیــدا خواهیــد کــرد کــه در مـورد چیزی صحبت نمایید که همانند انیشتین جلوه تان دهد

 

4- هرگز لبخند نزنید ( آن را برای همسرتان نگهدارید(
هر وقت مرد رندی را میبینم که هـمـگی دندانهایش را نشان میدهد، همیشه تصویر یک تمساح به ذهنم خطور میکند. یک انسان مـحترم، یک انسان هوشیار نیز هست. لبخند زدن میـتـواند جلوه شما را مخدوش نمـایـد و ممکن است دیگران تصور کنند که شما یک فروشنده اتومبیل دست دوم هستید.
از لبخند زدن دوری کنید تا انسانی جدی بنظر آیید که براحتـی تـحت تـاثیر قرار نمیگیرد. از هر 10 مورد، 9 مورد طرف مقابل حتی سخت تر تلاش خوهد کرد تا مـوافـقـت شما را بدست آورد. در این شرایط چه کسی به چه کسی احترام می گذارد؟
در عوض لبخند ملیحانه و نشان دادن دنـدانـهای همـچون صـدف خـود را هـنگـامی که با همسران هستید، از او دریغ ننمایید.

 

5- اطمینان و تواضع
افراد با اطمینان توانای جـذب بسیـار بـیـشتری نـسبت بـه بقیه افراد دارند. این اطمینان حـتـی اگـر شامل راه رفتن مغرورانه، وضعیت اندام مناسب یا اخـلاق و رفـتـار شـخـصـی خوب باشد، تصـویـر شـخصی تحت کنترل را نمایان می سازد که میداند چه کاری انجام میدهد و میتواند کار را به اتـمام برساند. یک انسان مطمئن میگوید، "شما میتوانـیـد بـه قابلیتهای من اعتماد کنید" و "به گفته های من احترام بگذارید."
به چشمان کسی نگاه کنـیـد. یـک انـسـان مـطـمـئـن هیـچـگاه کثیفی را در کفشهایش مشاهده نمیکند چرا که او هرگز نظرش را به پایین نمی افکند.
مرز بین اطمینان و خود بینی را بیاد داشته باشید. اطـمینـان تـعـادل تـوام بـا فـروتنــی و تواضع میـباشد. فقط انسانهای نادان فخر فروشی میکنند. کسی شما را معرفی میکند و می گوید، " آقای فلانی واقعا زرنگ است، شرکتش پارسال 100 میلیون سود کرد."
شـمـا پـاسـخ مـی دهیــد، "حتــی بــا حرفه ای ترین مهارتهای رهبری در جـهـان، بـدون سربازان کارکشته و خوب، نمی توانستم کـاری انـجام دهم. یک انسان بتنهایی قادر به صورت دادن چیزی نیست." چه کاری انجام داده اید؟ شـمـا قـابـلیتـهـای خود را در ضمن تحسین دیگران آشکار نموده اید. چه انسان متواضعی هستید

 

6- مؤدب باشید - احترام و نزاکت را متقابلا رد و بدل نمایید
وقتی کسی را ملاقات میکنید، نباید با بی نزاکتی لـبخنـدبزنید، اما از طرفی بی ادب نیز نباید باشید. محـتـاط بـودن بـه مـعـنای آن نـیست که نمی توانید مؤدب باشید. رفـتـار شایسته نمایانگر خلوص، و خلوص نمایانگر وقار است؛ یک انسان با وقار دارای خصیصه های در خور احترام میباشد.
هیچکسی تا حال بدلیل ادب و یا نزاکت زیاد دشمنـش بـه جنگ او نرفته است. ادب همچنین به معـنـای ترسـو بـودن نیست.

 

7- حافظه خوبی داشته باشید
یکی از مسائل مهم و کلـیدی تقویت حافظه است، چون علاوه بر دور نگاه داشتن فرد از اشتباهات احتمالی، بـاعــث امتیازات بیشماری در دنیای کار و تجارت می گردد. اگر نام فـردی کــه از مـعرفی او 30 ثانیه هم نمی گذرد را بیاد نیاورید، مانند یک آدم ابله به نـظـر خواهید آمد.
بـخـاطر آورن اسـامــی و آنچه که به شما گفته شده، نشان دهنده این اسـت کـه فـردی هستید که به جزئیات توجه دارید، و نیز دقیق، باهوش و فهیم می باشــید. لازم نیست یـک سخـنرانـی طـولانی را بـیـاد بـیاورید؛ بخاطر آوردن یک اسم کافی است، و این باعث می گـردد طرف مقابل شما احساس خوبی نماید ( اگر مطلبی را درمورد فرزندانش بیاد آورید، امتیازتان بیشتر می گردد ). و او چه فـکری خواهـد کـرد؟ " عـجب مـرد محـتـرمی، دوستش دارم. او حتی اسم مرا بخاطر دارد.

من اولین نفری خواهم بود که می پـذیرم یـک دانـشمـنـد سفـیـنـه فـضـایی نیستم: این مشـاوره کـاملا واضــح و روشن است. برخی چیزها را احتمالا از قبل انجام می دهیـد، و برخی را نه. بکار بستن همگی این هـفت قـانـون بـه معنای آن است که مجبورید سبک زندگی و نحوه رفتار با آشنایان چندین ساله خود را تغییر دهید، اما اگـر خـواهـان احترام فوری هستید، باید بهایش را بپردازید.
فقط برای چندین روز آنچه را که گفته شد انجام دهید،تفاوت را مشاهده خواهیدکرد. در یک رسـتوران خوب با لباسی شیک قدم بگذارید، در حالی کـه سـرتـان روبـه بالا است و وضـعـیـت انـدام مناسبی دارید، میزی را انتخاب کـرده و غـذای خـود را سـفـارش دهـیـد. هنگام انتخاب نوشانه، از پیشخدمـت در موـرد نـوشـابـه ای کـه بـا آن آشـنـایـی ندارید، سؤال نمایید.
 
با پیش خدمت تا آخر شب هیچ حرفی نزنید به استثنای "متشکرم" آنهم زمـانیکه بـرای شـمـا چـیـزی مـی آورد. نـدانـهـای خـود را نـشـان نـدهید. در انـتـهـای شـب آنـچـه کــه پیشخدمت در مورد نوشابه به شما گفته را تـکرار نمایید. 20 درصـد صـورتـحـسـاب را به عنـوان انـعـام بـاقـی بـگذاریـد. او مـمـکن اسـت فـقـط یـک پیشخدمت باشد، اما این آغاز واگنهای احترام است

 

شنبه بیست و سوم 6 1387

کرم و قورباغه 

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود هیچکی نبود

آنجا که درخت بید به آب می رسد ، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند

آن ها توی چشم های ریز هم نگاه کردند …… و عاشق هم شدند

کرم ، رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد ،و بچه قورباغه ، مروارید سیاه درخشان کرم

بچه قورباغه گفت : من عاشق سر تا پای تو هستم.

کرم گفت : من هم عاشق سر تا پای تو هستم . قول بده که هیچ وقت تغییر نمیکنی

بچه قورباغه گفت : قول می دهم

ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند . او تغییر کرد

درست مثل هوا که تغییر می کند

دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند ، بچه قورباغه دو تا پا در آورده بود

کرم گفت : تو زیر قولت زدی

بچه قورباغه التماس کرد : من را ببخش دست خودم نبود

من این پاها را نمی خواهم …من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم

کرم گفت : من هم فقط مروارید سیاه و درخشان خودم را می خواهم .قول بده که هیچ وقت تغییر نمی کنی

بچه قورباغه گفت : قول می دهم

ولی مثل عوض شدن فصل ها ، دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند ، بچه قورباغه هم تغییر کرده بود

دو تا دست در آورده بود

کرم گریه کرد : این دفعه ی دوم است که زیر قولت زدی

بچه قورباغه التماس کرد : من را ببخش . دست خودم نبود . من این دست ها را نمی خواهم …من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم .

کرم گفت : من هم فقط مروارید سیاه و درخشان خودم را می خواهم .این دفعه ی آخر است که می بخشمت

ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند ؛ او تغییر کرد

درست مثل دنیا که تغییر می کند

دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند او دم نداشت

کرم گفت : تو ، سه بار زیر قولت زدی و حالا هم دیگر دل من را شکستی

بچه قورباغه گفت : ولی تو ، رنگین کمان زیبای من هستی

آره ، ولی تو دیگر مروارید سیاه و درخشان من نیستی . خداحافظ

کرم از شاخه ی بید بالا رفت و آن قد به حال خودش گریه کرد تا خوابش برد

یک شب گرم و مهتابی ، کرم از خواب بیدار شد

آسمان عوض شده بود ،درخت ها عوض شده بودند .همه چیز عوض شده بود …

اما علاقه ی او به بچه قورباغه تغییر نکرده بود

با این که بچه قورباغه زیر قولش زده بود ، اما او تصمیم گرفت که ببخشدش

بال هایش را خشک کرد .و بال بال زد و پایین رفت تا بچه قورباغه را پیدا کند

آنجا که درخت بید به آب می رسد ، یک قورباغه ، روی یک برگ گل سوسن ، نشسته بود

…پروانه گفت : ببخشید ، شمامروارید

ولی قبل از این که بتواند بگوید : سیاه و درخشانم را ندیدین؟ قورباغه جهید بالا و او را بلعید

و درسته قورتش داد

با شیفتگی به رنگین کمان زیبایش فکر می کند……

نمی داند که کجا رفته……


 

دسته ها : داستان کوتاه
شنبه بیست و سوم 6 1387

چه قدر بخوابیم 

ناپلئون بناپارت معتقد بود که برای مردان شش ساعت و برای زنان هفت ساعت خواب کافی است و تنها افراد نادان هشت ساعت میخوابند!

 

زیاده روی در خوردن و نوشیدن کار ساده ای است و خواب بیش از اندازه هم میتواند به همین سادگی باشد. صبح جمعه است و هیچ کاری نداریم؟ ساده است، بیشتر می خوابیم. بیشتر ما با خوشحالی از یکی دو ساعت خواب بیشتر استقبال میکنیم و خواب شبانه خود را تا حدود نه ساعت ادامه میدهیم.

یک مثال از ساعات خواب غیر عادی را می‌توان در اسکیموها یافت. آنها تا دهه 50 و قبل از اینکه خود را با ساعت‌های زندگی غربی وفق دهند، به این ترتیب استراحت می‌کردند که در زمستانهای تاریک و طولانی تا 14 ساعت در روز میخوابیدند و در تابستان و نور مداوم خورشید، تنها شش ساعت از روز را به خواب اختصاص میدادند و جالب اینکه علی رغم این 8 ساعت تفاوت، دچار خواب آلودگی وسط روز نمیشدند.

 

با این وجود محققین آمریکایی اعتقاد متفاوتی دارند، به گفته آنها چون افراد میتوانند خواب روزانه خود را افزایش دهند، پس حتما به خواب بیشتر نیاز دارند. به این ترتیب کسانی که حدود هفت و نیم ساعت در روزهای عادی و نه ساعت در روزهای تعطیل میخوابند، بدون اینکه بدانند به شدت دچار کمبود هستند و در حقیقت هر روز به نه ساعت خواب احتیاج دارند و به عنوان شاهد این مدعا، کسانی را مثال میزنند که در طول روز خواب آلود هستند و حتا هنگام کار و رانندگی به خواب میرند.

 

اما این مثال نمیتواند چندان دقیق باشد زیرا بیشتر این افرادخواب آلود به دلایل مختلف کمتر از شش ساعت در روز میخوابند. ممکن است این کم خوابی به خاطر کار کردن در شیفتهای متعدد، ساعات کار طولانی که با رسیدگی به امور منزل افزایش یافته، رفت و آمدهای دوستانه و میهمانیها و یا به سادگی تماشای تلویزیون است.

 

بسیار از تصادفات که در اثر خواب آلودگی راننده رخ میدهد در ساعات اولیه صبح رخ میدهد و این رانندگان یا اصلا خواب شبانه نداشته اند یا مقدار آن بسیار اندک بوده است.

 

از طرفی نه ساعت خواب شبانه لزوما برای سلامتی مفید نیست. آمار جدید نشان میدهد که بیشتر بزرگسالانی که بیشتر یا کمتر از حد عادی میخوابند، در سنین جوانی فوت میکنند. اما باز هم در بیشتر موارد، خواب زیاد عامل مرگ نیست، بلکه دلیل این خواب بیش از حد، کشنده است.

 

برای مثال اشخاص سیگاری، کسانی که رژیم غذایی پرچربی و کم فیبر دارند، افرادی که عادت به نوشیدن الکل دارند، کم ورزش میکنند و به طور کلی سلامت خود را نادیده میگیرند و همچنین افراد عصبی، خواب نامنظمی هم دارند و در واقع مجموع این عوامل میتواند موجب مرگ زودرس این افراد شود.

 

در دوره ملکه ویکتوریا (ملکه مشهور انگلستان در سالهای 1837 تا 1901) خوابیدن بیش از 8 ساعت را نشانه بطالت یا درآمدی بیش از حد نیاز میدانستند. ناپلئون بناپارت نیز که فرد خوش خوابی نبود، میگفت که برای مردان شش ساعت و برای زنان هفت ساعت خواب کافی است و تنها افراد نادان هشت ساعت میخوابند.

 

البته نباید فراموش کرد که خواب یک سره و بدون بیدار شدن، حتا اگر کوتاه تر هم باشد از خواب آشفته یا تکه تکه طولانی بسیار موثرتر است و هرگز 10 ساعت خواب همراه با سرو صدا، نور مزاحم و بیدار شدن های مکرر نمیتواند به اندازه شش ساعت خواب در محل آرام و تاریک موجب رفع خستگی شود.

 

اما ما واقعا به چه مقدار خواب نیاز داریم؟

 

بر خلاف گفته ناپلئون، امروزه با انجام آزمایشها و آمارگیریها، میانگین میزان خواب در هفته (روزهای عادی و تعطیل) برای یک فرد عادی هشت ساعت در روز است. اما افراد تا حد زیادی با یکدیگر متفاوتند. ما افرادی را میبینیم که کم خواب یا پر خواب هستند، یعنی کسانی که میتوانند با 5 تا 5.5 ساعت یا بالعکس نه تا ده ساعت خواب، در حد یک فرد عادی استراحت کرده باشند.

 

چند عامل موثر در مقدار خواب لازم برای هر شخص اینها هستند:

 

  •  شرایط ژنتیکی و نیاز به خوابی که از این طریق به ارث برده اید
  •  حفظ سلامت خواب (به معنای کارهایی که برای بهتر خوابیدن انجام داده یا از آن اجتناب میکنید، از قبیل نوشیدن قهوه، سیگار کشیدن و ورزش کردن
  •  کیفیت خواب شما
  •  چرخه فعالیت شما در 24 ساعت و سوخت و ساز بدنتان

 

برای مثال، سیگار کشیدن، نوشیدن قهوه یا الکل و ورزش همه عواملی هستند که میتوانند خواب شما را به نحو چشمگیری تحت تاثیر قرار دهند.

 

اگر برای خوابیدن در بستر کتاب میخوانید یا تلویزیون تماشا میکنید و همچنین مقدار نوری که در طول روز با آن مواجه بوده اید (مانند صفحه کامپیوتری که تا نیمه شب در مقابلش نشسته اید) همه، در کمیت و کیفیت خواب شما موثرند.

 

همه این عوامل با یکدیگر جمع شده و مقدار خوابی را که در طی آن شما به خوبی استراحت کرده، با احساس شادابی بیدار شده و هوشیاری خود را در طول روز حفظ میکنید، تعیین میکنند.

 

اما این قانون 8 ساعت خواب در روز اقعا از کجا آمده است؟

در یک تحقیق کلاسیک، محققان فرد داوطلب را به مدت 30 روز در اتاقی بدون پنجره و با نور کنترل شده قرار میدادند. نور 16 ساعت از روز موجود بود و 8 ساعت دیگر اتاق تاریک میشد. اما داوطلب میتوانست به دلخواه خود منبع نور را خاموش یا روشن کند.


قبل از شروع آزمایش، این فرد از ساعت خواب منظم 6.5 ساعت در روز پیروی میکردو او در شب اول هشت ساعت و در شب دوم 10 ساعت، شب سوم 12 ساعت و شب چهارم 14 ساعت خوابید. او در طی شبهای بعد ساعت خواب خود را کم کرد تا بالاخره به زمان یکنواخت 8 ساعت و 13 دقیقه رسید و آنرا ادامه داد.


این آزمایش بارها با افراد مختلف تکرار شد و نتیجه یکسانی از آن به دست آمد. به این ترتیب توصیه 8 ساعت خواب در روز به وجود آمد.


چقدر خواب بدهکارید

خوب باز هم به سوال همیشگی برمیگردیم، "شما" چگونه مقدار خواب مورد نیاز خود را تعیین میکنید؟
ابتدا باید به حساب بانکی خواب خود سر بزنید و ببینید آیا بدهی دارید یا نه.در طول روز شما حدود هشت ساعت از این حساب برداشت میکنید و مقداری خواب بدهکار میشوید. خواب شبانه این بدهی را جبران میکند. اما اگر شما تنها شش ساعت و نیم بخوابید، هنوز یک و نیم ساعت خواب بدهکار هستید.

 

اگر پنج شب متوالی به این کار ادامه دهید، یک شب کامل از خواب خود را از دست داده اید و در روزهای بعد به خواب بیشتری نیاز دارید تا این کمبود جبران شود.


حالا از کجا بدانید که بدهی خواب دارید؟ یک روش برای دانستن آن وجود دارد: از روز شنبه شروع کنید و بدون نوشیدن مواد الکلی و کافئین دار و استفاده از دخانیات، هر شب در یک ساعت مشخص به بستر بروید به طوری که هر شب 7 تا 8 ساعت متوالی بخوابید، شش شب این برنامه را اجرا کنید و روز جمعه به خود اجازه خوابیدن بدهید و ببینید بدنتان تا چه زمانی اجازه خوابیدن میدهد.


اگر از ساعات خواب روزهای عادی، بیشتر خوابیدید یعنی که بدهی خواب دارید و باید مقدار بیشتری از شب را به استراحت بپردازید. میدانیم که این آزمایش چندان ساده نیست اما انجام دادن آن مهم است، چرا؟


نتایج سوء خواب ناکافی و ناراحت میتواند بسیار جدی باشد. بسیاری از تحقیقات نشان داده اند که کمبود خواب میتواند هوشیاری و عملکرد فرد را تا حد بسیار زیادی ضعیف کند. کاستن از خواب شبانه به اندازه یک و نیم ساعت در یک شب، میتواند کارایی و هوشیاری شخص را در روز بعد تا یک سوم کاهش دهد.


خواب آلودگی شدید در طول روز به حافظه صدمه میزند و قدرت تفکر و تجزیه و تحلیل اطلاعات را کاهش میدهد و این ناتوانیها میتوانند در مرحله بعد به مشکلات جسمی مانند صدمه دیدن در محل کار (به خصوص هنگام کار با ماشین آلات)، تصادف در حین رانندگی و مانند آن منجر شوند.


حرف آخر اینکه شما باید هر روز با احساس شادابی بیدار شوید و در طول روز احساس خواب آلودگی نداشته باشید. اگر مشکل خواب آلودگی یا خستگی شما با خواب بیشتر حل نشود، ممکن است به یک ناهنجاری خواب مبتلا باشید و باید با یک متخصص مشورت نمایید

شنبه بیست و سوم 6 1387

خواندنی

 

1- زندگی یعنی عشق ، یعنی فرورفتن در آبی که نمی دانی عمق آن چقدر است.

2- زندگی یعنی باور غیر ممکن ها ، وقتی که مرگ را از آن غربال کنی.

3- بهترین و بزرگ ترین بال ،بال رویاست ، به شرطی که بدانی تنها تا مسافتی معین و تا زمانی معین می توانی با آن پرواز کنی.

4- نگاه زبان مخصوصی است که احتیاج به مترجم ندارد.

5- هیچ گاه فکر نکن آن قدر بزرگ شده ای که می توانی گناهانت را خودت ببخشی.

6- اشتباه برای بار اول اشکالی ندارد اما تکرار دوباره آن نابخشودنی است.

7- بدان از چیزی که همیشه می ترسی روزی قدرتی شگرف به تو خواهد بخشید.

8- دنیا آن قدر بزرگ نیست که تو زشتی هایش را بزرگ ببینی .

9- قدر لحظه های عمر را هیچ کس مانند گورکن پیر نمی داند.

10- افسوس که بایگانی ذهن ما ثبت لحظه های ناگوار را خیلی بهتر از لحظات خوش انجام می دهد.

11- افکار بزرگ ، از آن انسان های بزرگ است ، به شرطی که با عمل توام باشد.

12- هرگز نخواهی توانست از شر افکار مزاحم راحت شوی مگر آن که همان باشی که هستی .

دسته ها : لطایف
شنبه بیست و سوم 6 1387

خدا را شکر 

خدا را شکر که مالیات می پردازم این یعنی شغل و در آمدی دارم و بیکار نیستم.

خدا را شکر که باید ریخت و پاش های بعد از مهمانی را جمع کنم. این یعنی در میان دوستانم

بوده ام.

 خدا را شکر که لباسهایم کمی برایم تنگ شده اند . این یعنی غذای کافی برای خوردن دارم.

خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم.این یعنی توان سخت کار کردن را دارم.

خدا را شکر که باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز کنم.این یعنی من خانه ای دارم.

 خدا را شکر که در جائی دور جای پارک پیدا کردم.این یعنی هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن.

خدا را شکر که سرو صدای همسایه ها را می شنوم. این یعنی من توانائی شنیدن دارم.

خدا را شکر که این همه شستنی و اتو کردنی دارم. این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم.

 خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم. این یعنی من هنوز زنده ام.

خدا را شکر که گاهی اوقات بیمار می شوم . این یعنی بیاد آورم که اغلب اوقات سالم هستم.

خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند. این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم.

خداراشکر...خدارا شکر...خدارا شکر

 

دسته ها : لطایف
شنبه بیست و سوم 6 1387

پروردگارا

 

خدایا...پروردگارا...کمکم کن، کمکم کن که  بتوانم پنچره ی دلم را         

روبه حقیقت بگشایم...

خدایا...یاریم کن که مرغ خسته دلم راکه دیری است دراین قفس زندانی است، درآسمان آبی عشق توپروازدهم...

خدایا..پروردگارا...یاریم کن که شوق پرواز را همیشه درخود زنده نگهدارم .....

خدایا...توخود می دانی که بدترین درد برای یک انسان دورماندن ازحقیقت خویشتن  ورهاشدن درگرداب فراموشی وسردرگمی است...

پس توای کردگار بی همتا مرا یاری کن که به حقیقت انسان بودن پی ببرم تابتوانم روزبه روز به تو که سر چشمه تمام حقیقت هایی نزدیک ونزدیکتر شوم....

خدایا...همیشه گفته ام که تورا دوست دارم...حالا هم باتمام وجود فریاد می زنم:

خدایا........دوستت دارم.....دوستت دارم...دوستت دارم...

((یاحق))

 

دسته ها : لطایف - مناجات
شنبه بیست و سوم 6 1387

خدایا 

خدایا این دست ها را از من مگیر تا بتوانم بنویسم تا بتوانم از همه چیز و همه کس بنویسم تا بتوانم از تو از تنها کسی که برایم ماندی بنویسم تا بتوانم از خودم از نا گفته هایم بنویسم

 

 خدایا این قلب شکسته را از من مگیر تا بتوانم با ان رنگ محبت را لمس کنم تا بتوانم به ان عشق را هدیه کنم تا بتوانم در تار وپودهایش نشانی از تو یابم

 

خدایا این اشک ها را از من مگیر تا بتوانم با ان اینه دل را شفاف کنم و تو را در اینه تماشا کنم

 

خدایا این فانوس احساس را از من مگیر تا بتوانم روشنی بخش کلبه ی سوخته دلان باشم

 

خدایا این اسمان را از من مگیر تا شب هنگام سر بر شانه هایش بگذارم و بگریم

 

خدایا.......... خدایا ؛ خدایا مرا از من مگیر

 

دسته ها : لطایف - مناجات
دوشنبه هجدهم 6 1387

خودت باش فقط خودت 

گلهای سرخ به این زیبایی میشکفند چرا که سعی ندارند به شکل نیلوفر های آبی در آیند و نیلوفرهای آبی به این زیبایی شکفته می شوند چرا که درباره ی دیگر گلها افسانه ای به گوششان نخورده است. همه چیز در طبیعت این چنین زیبا در تطابق با یکدیگر پیش میروند. چرا که هیچ کس سعی ندارد با کسی رقابت کند کسی سعی ندارد به لباس دیگری درآید.

فقط این نکته را دریاب! فقط خودت باش و این را آویزه ی گوش کن که هر کاری هم که بکنی نمیتوانی  چیز دیگر باشی. همه ی تلاشها بیهوده است . تو باید فقط خودت باشی.

دوشنبه هجدهم 6 1387
X