هدف گذاری
1-دقیقا مشخص کنید در هر حوزه از زندگی به خصوص در مورد وضعیت مالیتان چه میخواهید؟
اغلب مردم هرگز چنین کاری نمیکنند.
2- خواسته های خود را به صورت اهدافی مشخص و روشن یادداشت کنید.با انجام این کار واقعهء شگفت آوری بین مغز و دست شما اتفاق می افتد.
3- برای دستیابی به هر یک از اهداف زمان خاصی را معین کنید.اگر هدفی بزرگ باشد آن را به اهداف کوچک تر تقسیم کنید و برای انجام هر یک مهلتی تعیین کنید.
4- لیستی از کلیهء اقداماتیکه برای دستیابی به هدفتان ضروری است تهیه کنیدو ایده های جدیدی را که به فکرتان خطور می کند مرتبا به لیست اضافه کنید تا تکمیل شود.
5- لیست تکمیل شده را بر حسب در جهء اهمیت اولویت بندی کنید تا بر نامهء کاریتان به دست آید.
6- بر اساس این برنامه بلا فاصله کار را شروع کنید.تعداد اهداف وبرنامه های بزرگی که به علت تنبلی وتا خیر هرگز به ثمر نمی رسند حیرت انگیز است.
7- از همه مهمتر اینکه هر روز کاری کنید که شما را حد اقل یک گام به مهمترین هدفتان نزدیک تر کند .در هر کاری که مصمم به انجام آن باشید تعهد به عمل روزانه موفقیت های در خشان به بار می آورد.
هر هدف را با کلمهء (من) شروع کنید تا مربوط به شخص شما شود.
تو تصادفا اینجا نیستی
هر انسانی با سرنوشتی مشخص به این دنیا قدم میگذارد.
او وظیفه ای دارد که باید ادا کند پیامی که باید ابلاغ شود کاری که باید تکمیل گردد.
تو تصادفا اینجا نیستی،بلکه به طور هدفمندی اینجا هستی.
در پس وجود تو منظوری نهفته است.
کل هستی برآن است که کاری را از طریق تو به انجام برساند.
چگونه یکدیگر را بهتر بفهیم ؟
آیا تا به حال به این موضوع فکرکردهاید که چرا بعضی افراد مجذوب شما نمیشوند ؟
و گاهی احساس تنهایی میکنید و رضایت کمتری در گروه میبرید ؟
چطور میتوان افراد را درک کرد و با جلب اطمینان ، آنها را به سوی خود جذب کرد ؟
چقدر تا به حال به دیگران خوب گوش کردهاید ؟
وقتی طرف مقابلتان از احساس و عملش برایتان حرف میزند اجازه برای بازگو کردن تمام حرفش را دادهاید ؟
چقدر در بین گفتههایش سکوت کردهاید تا ادامه بدهد ؟
چقدر با پرسش سوالاتی از بین گفتههایش او را وادار به تکیه به فکر خودش کردهاید ؟
آیا توجه کردهاید
که وقتی شخصی برایتان حرف میزند و شما احساس او را میفهمید و سعی میکنید
اجازه دهید که با همان حس ، خود را خالی کند ، چقدر احساس عزت نفس و دوست داشته
شدن و صمیمیت را به او دادهاید و چقدر از خشمش کاستهاید . یا وقتی خود را جای
او میگذارید و به مسئله نگاه میکنید چقدر او را میفهمید و به او هم احساس فهمیده
شدن میدهید . یا وقتی که از گفتهها مطابق گفتههایش از او پرسش میکنید یا جملاتی
را بیان می کنید که خودش فکر کند و پاسخ گوید چقدر به او در حل مشکلاتش ( توسط خودش ) و رسیدن
به استقلال کمک کردهاید . و یا با حرکات غیر کلامی و بیان جملات کوتاه تاییدی
در بین بیان حرفها و احساسش چقدر به او احساس با ارزش بودن و مهم بودن میدهید
. و یا وقتی که گاهی در جملات خود از فاعل من استفاده میکنید و حس
خود را بیان می کنید میبینید که چطور اعتماد آنها را به خود جلب کرده اید و آنها
را حتی آماده کردهاید که احساسات و گفته های شما را بشنوند و درک کنند . انتظارات
شما برایشان قابل احترام خواهند شد ، میبینید که چقدر به آنها قدرت مسئولیت
پذیری میدهید .
نکتهای که در بین
گفتگوهایتان با طرف مقابل باید به آن توجه کنید میزان تمایل یا
عدم تمایل شخص برای ادامه گفتگوهاست . مثلاً وقتی از جایش بلند میشود
و یا به ساعت نگاه میکند و یا بیان سرد و بی احساس در مقابل سوالهایتان دارد
متوجه میشوید که تمایلی برای ادامه گفتگو ندارد .
آیا توجه کردهاید
که چرا در روابط خود با دیگران متوقع می شوید و یا اصلاً منشاء توقع چیست ؟
براستی چقدر به بیرون خود چیزی بخشیده اید ؟
مثلاً وقتی از دیگران توقع دارید شادی کنند و به شما شادی بدهند چقدر خود این شادی را به دیگران بخشیدهاید ؟
آیا میدانید قدرتمندترین چیزهایی که میتوانید ببخشید غیر مادی ترین آنهاست ؟
حال چقدر
میخواهید بشنوید ؟
آیا فکر میکنید که دیگران به سمت شما نمی آیند و یا شما را نمیخواهند یا خود کاری میکنید که آنها را از خود فراری میدهید ؟
آیا فکر میکنید که دیگران شما را نمیفهمند و به انتظارات شما احترام نمیگذارند یا خود این فرصت و موقعیت را برای خود نساختهاید ؟
آیا بازهم میگویید اعتماد به سختی حاصل میگردد ؟
آیا باز هم نمیتوان دیگری را فهمید ؟
چقدر تلاش برای درک دیگری کردهاید ؟
آیا میدانید توجه شما غیرمادی ترین و ارزشمند ترین چیزهاست که میتوانید ببخشید ؟
ایمان
سالها پیش مرد فروشنده ای که از شهر بیرون رفته بود ، پس از بازگشت متوجه شد که در غیاب او خانه و فروشگاه اش آتش گرفته و سوخته و بدین ترتیب تمام دارایی خود را از دست داده بود ، اما او چه کرد. لبخند زد و چشمانش را به سوی آسمان گرفت و گفت: خدایا ! می خواهی که اکنون چه کنم ؟ روز بعد لوحی را بر ویرانه های خانه و فروشگاهش آویخت که روی آن نوشته بود:
فروشگاهم سوخت !
خانه ام سوخت!
کالاهایم سوخت!
اما ایمانم نسوخته است!
فردا شروع به کار خواهم کرد!
این کار خداست
آیا تاکنون برایتان اتفاق افتاده است که در جایی نشسته باشید و ناگهان احساس کنید دلتان می خواهد برای کسی که دوستش دارید کاری انجام دهید ؟
این کار خداست که از طریق ندای قلبیتان با شما صحبت کرده است .
آیا تاکنون از فرط تنهایی احساس کرده اید که به کسی نیاز دارید تا با او صحبت کنید ؟
این کار خداست که می خواهد با او حرف بزنید .
آیا پیش آمده , در فکر کسی باشید که مدتها او را ندیده اید و ناگهان تلفن و یا پیغامی از او دریافت کنید ؟
این کار خداست نه یک اتفاق و یا یک تصادف .
آیا تاکنون چیزی را به دست آورده اید که در خواستش را نکرده باشید. مثل پیدا کردن پولی در جایی از منزل و یا دریافت حواله خرید چیزی و.
این کار خداست که از نیاز های شما با خبر است .
آیا هرگز در موقعیتی قرار گرفته اید که ندانید چگونه آنرا به نحو احسن طی کنید و بعد به جایی برسید که همه چیز به خوبی و خوشی به پایان رسیده باشد ؟
این کار خداست که شما را هدایت کرده است .
آیا می پندارید که این متن را به طور اتفاقی می خوانید ؟
این کار خداست
نقش مدیر در گروه های کاری پربازده
نقش مدیر یا سرپرست در تعیین فضای مناسب برای پیشرفت گروهها اهمیت چشمگیری دارد .
نقش مدیر نه
تنها از اهمیت زیادی برخوردار
است بلکه در طول روند گروه سازی ، دستخوش تغییر نیز می گردد . در آغاز روند مزبور ، اعضای گروه
ممکن است برای انجام رسالت و هدف خود و مشخص ساختن آنچه می خواهند به انجام برسانند و از همه مهمتر ، گسترش مهارتهای
بین فردی و گروهی نظیر : حل
اختلاف ، مدیریت جلسه و غیره نیازمند یاری باشند . این حالت تا وقتی ادامه می یابد که گروه به رشد و
بالندگی می رسد . در این شرایط مدیر ممکن است به عضوی هم تراز با دیگر اعضای گروه تبدیل شود یا ممکن است این موضوع
را دریابد که گروه نیازی به
دخالت پیوسته ندارد و یا عکس اینها .
عواملی که در مدیریت برفرآیند گروه سازی و موفقیت آن تاثیرگذار خواهند بود ، عبارتند از :
1- دارا بودن مهارتهای بسیار پیشرفته درباره ارتباطات میان افراد .
مدیر باید از ویژگیهای روانی اولیه در خصوص آنچه موجب می گردد انسانها تعهد نشان دهند و انجام وظیفه نمایند ، آگاه باشد .
2- دارا بودن توازن تشخیص اهمیت توازن بین وظایف (انجام کار) و افراد گروه .
مدیر باید اطمینان یابد که اعضای گروه از روند انجام کار خشنود هستند .
3- تمایل به امر گوش فرادادن و توانایی برقراری ارتباط .
سرپرستان باید برای گوش فرادادن به مسایل و درک آنها نسبت به دو عمل کنترل و گفتگو اولویت قائل شوند .
4- نشان دادن تداوم و ثبات در عزم و اراده .
سرپرستان باید نسبت به گروه ، خود را متعهد نشان دهند و وقتی پیمودن مسیر دشوار می گردد یا کسب موفقیت با کندی روبه رو می شود ، تن به تسلیم ندهند .
5- الگو قرار دادن رفتار تیمی مطلوب .
گروه ، سرمشق های خود را از سرپرست خود یا مدیر کسب می کند ، بنابراین شما نمی توانید قوانین بین فردی را نقض کنید ، از گوش فرا دادن دوری کنید و از امتیازات انحصاری استفاده ببرید و در عین حال از اعضای گروه خود انتظار داشته باشید که باور نمایند شما واقعاً برای همکاری جمعی ارزش قائل هستید .
6- توانایی رویارویی با اعضای مشکل ساز گروه .
برخی اوقات یک گروه با عضوی که فاقد حس همکاری یا در چارچوب رفتار گروهی بی مهارت است ، رویارو می شود که سدی در برابر مشکلات تلقی می شود .
در این حالت مدیر باید در امور : آموزش دهی ، مساله گشایی ، ایجاد اتفاق نظر و میانجی گری توانا باشد .
ناگفته ها
خدا تنها معشوقی است که عاشقانی دارد که هیچ یک از بودن دیگری ناراضی نیست و هیچگاه یکی از آنها معشوقش را تنها برای خود نمی خواهد
وقتی به آسمون نگاه میکنی، دوست داری کدوم ستاره مال تو باشه؟ به اونی که کم نور تره قانع باش چون اونی که پر نور تره را، همه نگاه میکنن!!
کویر همیشه تنهاست پس تو باران باش و بر کویر ببار
کاش کوچیک بودیم............
وقتی کوچیک بودیم دلمون بزرگ بود ولی حالا که بزرگ شدیم بیشتر دلتنگیم. کاش کوچیک می موندیم تا حرفامونو از نگاهمون بفهمن نه حالا که بزرگ شدیم و فریاد که می زنیم باز کسی حرفامونو نمی فهمه
احساس
به پستی و بلندیها عادت کردهایم. هنگامی که در بلندی هستیم احساس شور و شعفی زیاد داریم و در پوست خود نمیگنجیم. و هنگامی که در پستی قرار بگیرم احساساتمان چقدر ملالت بار میشوند.
در میانه بودن جایی است که نه بالایم و نه پست. به عقیدهام این مکان؛ مکانی خنثی است. گاهی نقطه خنثی، برایمان بسیار هراس آور میشود؛ زیرا آن جا هیچگونه احساسی نداریم.
در آن وضعیت نوعی بلاتکلیفی همه وجودمان را فرا میگیرد. که باعث ترسی شدید در همهمان میشود ولی در عین حال برایمان بسیار جالب و دوست داشتنی هست. اگر همیشه بتوانیم این حالت را بپذیریم، درکی عمیق از زندگیم خواهیم داشت.
کم نیست بلندیها و اوجهایی که نایل شدهایم؛ ولی هنگامی که در این مکان هستیم. احساس خوش، تب و هیجان زیاد میکنیم و طبیعتاً دوست داریم این حالت تا آخرین لحظه زندگیمان پایدار بماند.
و هنگامی که در پستیها قرار میگیریم. احساس غم و اندوه، پریشانی و سکون، نفرت و انزجار همه و همه به سراغم آمدهاند دلمان میخواهد هر چه سریعتر از این احساس شوم خلاص شویم.
اما..
اما هنگامی که در نقطه خنثی قرار داریم؛ نه احساس غمی هست و نه شادی.
همیشه از همین نقطه صفر توانستم به زوایا و درک ژرفی از زندگی برسیم که شاید هیچ زمانی نمیرسیدم.
زیرا در این نقطه همه چیز ساکن و ساکت است. هیچ شادی و غمی نیست، و مطمئناً هیچ سر و صدایی هم نخواهد بود.
رسیدن به این نقطه برای همهمان واجب است و تنها پس از رسیدن به آن، تلاش اصلی در همه زمینههای زندگیمان آغاز میشود.
من این نقطه را نقطه خنثی مینامم. اوج نقطهها.
نویسنده : اکبر نوری
نکته های زندگی
• آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است
• وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما
• سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد
• اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید
• ما زمان را تلف نمی کنیم، زمان است که ما را تلف می کند
• افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند
• پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر
• کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم
• کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید
• انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند
• همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد
• تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است
• دشوارترین قدم، همان قدم اول است
• عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید
• آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد
• عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید
• آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد
• وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید
• در اندیشه آنچه کرده ای مباش، در اندیشه آنچه نکرده ای باش
• امروز، اولین روز از بقیة عمر شماست
• برای کسی که آهسته و پیوسته می رود، هیچ راهی دور نیست
• امید، درمانی است که شفا نمی دهد، ولی کمک می کند تا درد را تحمل کنیم
• بجای آنکه به تاریکی لعنت فرستید، یک شمع روشن کنید
• آنچه شما درباره خود فکرمی کنید، بسیار مهمتر از اندیشه هایی است که دیگران درباره شما دارند
• آنکه می تواند نسبت به نیکی دیگران ناسپاس باشد، از دروغ گفتن باک ندارد
• هرکس، آنچه را که دلش خواست بگوید، آنچه را که دلش نمی خواهد می شنود
• اگر هرروز راهت را عوض کنی، هرگز به مقصد نخواهی رسید
• کسانی که نمی توانند فرصت کافی برای تفریح بیابند، دیر یا زود وقت خود را صرف معالجه می کنند
• صاحب اراده، فقط پیش مرگ زانو می زند، وآن هم در تمام عمر، بیش از یک مرتبه نیست
• وقتی شخصی گمان کرد که دیگر احتیاجی به پیشرفت ندارد، باید تابوت خود را آماده کند
• کسانی که در انتظار زمان نشسته اند، آنرا از دست خواهند داد
• کسی که در آفتاب زحمت کشیده، حق دارد در سایه استراحت کند
• بهتر است دوباره سئوال کنی، تا اینکه یکبار راه را اشتباه بروی
• هرگاه مشکلی را مطرح می کنید، برای رفع آن هم راه حلی پیشنهاد کنید
• کیفیت جامع یعنی درست انجام دادن همه کارها در همان بار اول
• آنقدر شکست خوردن را تجربه کنید تا راه شکست دادن را بیاموزید
• اگر خود را برای آینده آماده نسازید، بزودی متوجه خواهید شد که متعلق به گذشته هستید
• خانه ات را برای ترساندن موش، آتش مزن
• خودتان را به زحمت نیندازید که از معاصران یا پیشینیان بهتر گردید، سعی کنید از خودتان بهتر شوید
• اینجا، کار تمام نشده است، حتی آغاز پایان هم نیست، اما شاید پایان آغاز باشد
• خداوند به هر پرندهای دانهای میدهد، ولی آن را داخل لانهاش نمیاندازد
• تنها راهی که به شکست میانجامد، تلاش نکردن است
• درباره درخت، بر اساس میوهاش قضاوت کنید، نه بر اساس برگهایش
• از لجاجت بپرهیزید که آغازش جهل و پایانش پشیمانی است
• انسان هیچ وقت بیشتر از آن موقع خود را گول نمیزند که خیال میکند دیگران را فریب داده است
• کسی که دوبار از روی یک سنگ بلغزد، شایسته است که هر دو پایش بشکند
• هرکه با بدان نشیند، اگر طبیعت ایشان را هم نگیرد، به طریقت ایشان متهم گردد
• کسی که به امید شانس نشسته باشد، سالها قبل مرده است
• اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت
• اینکه ما گمان میکنیم بعضی چیزها محال است، بیشتر برای آن است که برای خود عذری آورده باشیم
نکات زیبا
هرگز ریسمان امید را رها مکن.
وقتی احساس می کنی که دیگر تحمل نداری،
جادوی امید است که به تو نیرو می دهد تا راه را ادامه دهی.
اعتماد به نفس را هرگز از دست مده،
تا آن زمان که باور داری: توانایی،
دلیلی داری تا بکوشی.
هرگز مهار شاد زیستن خود را به دست دیگری مده،
بر آن چنگ بزن،
آنگاه همواره در اختیارت خواهد بود.
این ثروت مادی نیست که پیروزی یا شکست را رقم می زند.
پیروزی و شکست در چگونگی احساس ما نهفته است.
احساس ماست که ژرفای حیات مان را نشان می دهد.
روا مدار که لحظه های نا خوشایند بر تو چیره گردند.
صبور باش و ببین که آن ها در گذرند.
در یاری جستن از دیگران تردید مکن.
امروز یا فردا،همه بدان نیازمندیم.
از عشق مگریز
به سوی آن بشتاب
چه...
عشق ژرف ترین شادی هاست.
چشم به راه آنچه که می خواهی، نمان.
بلکه با تمام وجود آن را بجوی،
و بدان که زندگی در نیمه راه با تو دیدار خواهد کرد
اگر تدبیرها و رویاهایت با امیدهای تو همسو نشدند،
تو راه گم نکرده ای،
هر آینه که چیزی نو از خود و زندگی بیاموزی،
بدان که پیش رفته ای.
داشتن احساس نیکو به زندگی،در گرو داشتن احساس نیکو به خود است
هرگز خنده را از یاد مبر،
و غرور نباید مانع گریستن تو شود.
با خندیدن و گریستن است که
زندگی معنایی کامل می یابد.